شبی در کنار استاد
وبلاگ جغرافیای طبیعی کازرون نوشت: حیاط دبیرستان شهید بستانپور هنوز برای ما بوی تازگی می دهد . درست مثل بوی عطر تازه نان گندمی که مادرمان گوشه ی حیاط خانه قدیمی کنار مطبخ روی تاوه پهن می کرد و می پخت و بویش همه ی محل را فرا می گرفت . آری بستانپور و درختان لیمو ونارنجش برای ما سرشار ازهزاران خاطره است و برگ برگ دفتر خاطرات نوجوانی مان با اسم این مدرسه و نام بزرگانی پر شده که روزگاری پرچم دار تعلیم وتربیت در این شهر بودند. استادانی چون آقایان پورمحمد ، ماهیانه ، شاعر ، خلّت ، سیف اللهی، کظیمی ومرحوم آقای هاشمی و کاظمینی و عمرانی و .... . یادشان به خیر انگار همین دیروز بود باور کنید درست به سرعت برق و باد گذشت و اکنون ما آن نوجوانان پر شر وشور دیروز شده ایم مردان امروز .مردانی که هر کدام شان به لطف زحمات همان اساتید بزرگ بالاخره امروز برای خودشان کسی شده اند .
کلاس تجربی دبیرستان بستانپور در سال های 62 تا 65 درست در اوج سال های جنگ و نبرد با دشمن متجاوز تشکیل شده بود از بچه های درس خوان و زرنگی که خیلی وقت های یک پایشان توی جبهه بود و یک پای شان توی کلاس درس . ادبیات مان با استاد کاظمینی و استاد سیف اللهی و استاد شتیت ( مردی دوست داشتنی از دیار خوزستان ) بود . آقایان کظیمی و رحیمی به ما شیمی درس می دادند . و فیزیک مان با استاد خلّت و اعتمادی بود.آقای ماهیانه زیست شناسی و مرحوم سید علی نقی هاشمی و آقای علی ویس مزارعی به ما عربی درس می دادند.
درس جبر و مثلثات ما نیز بر عهده استاد بزرگوار آقای پور محمد بود . هنوز وقتی آلبوم عکس های آن روزگار را ورق می زنم به عکس دسته جمعی که بچه های کلاس با استاد پور محمد زیر درخت لیموی مدرسه گرفته بودند می رسم ناخود آگاه می ایستم و دقایقی طولانی خیره به خیره عکس را ورانداز می کنم . آه خدای من این عکس برایم بیش از هر عکسی دیگر حس زندگی دارد. انگار همه ی جوانی و نوجوانی ام جمع شده توی این عکس همه ی کسانی که در آن عکس هستند امروز برای خودشان برو و بیایی دارند و مردانی شده اند که شهر کازرون به وجودشان می بالد . دکتر بهاری عزیز دکتر صمد دهقانی دوست داشتنی و دکتر عبدالحسین افشاری . آقایان مسلم خواجه زاده ( مدیر داخلی بیمارستان شهر ) و آقایان کریم پریزادی و عبدالعلی پردل دبیران شیمی شهرستان و حاج کاظم فاضل پور ( معاون آموزش و پرورش ) و رسول همتیان ( سرپرست بانک سپه استان فارس ) و سعید شجاعی ونادر پرشکیان و پرویز دهداری و محمد تقی دریاشکن و حامد محمدی و سرهنگ حسین اسماعیل نژاد و اصغر دهقان و. ....
آری اینها تنها وتنها تعداد اندکی از دست پروردگان آن مردان بزرگ و اساتید نامدار آن روزگار بودند . مدت ها بود که در شبکه های اجتماعی با دوستان قول وقرار گذاشته بودیم که به پاس زحمات استادان تعلیم وتربیت روزی گرد هم جمع شویم و به دست بوسی این عزیزان برویم . ابتدا قرارمان عید نوروز بود اما خب هر کاری کردیم عید نتوانستیم دوستان را جمع و جور کنیم تا اینکه 12 اردیبهشت از راه رسید روز پدر و روز مرد و روز معلم . دیدیم که فرصتی از این بهتر و مناسبتی از این فرخنده تر پیش نمی آید . پیامی در گروه اجتماعی خود گذاشتیم و بالاخره توانستیم تعدادی از دوستان را آماده دیدار کنیم .
دیدار با استاد پور محمد هدف برنامه ما بود . البته از چندی پیش خبر این دیدار را به این بزرگوار داده بودم و ایشان تا حدودی در جریان احتمال این ملاقات بود. و صد البته بسیار هم خوشحال بود.
حاج محمد پور محمد را همه ی دوستان نسل ما و نسل قبل تر از ما به خوبی می شناسند . مردی کوتاه قامت با موهایی پر پشت و عینکی تیره بر چشم که به ما جبر و مثلثات یاد می داد .حاجی پور محمد نه تنها درس جبر که به ما درس زندگی نیز می داد . کلام ناقذ و مهربانش همیشه پر بود از پند ها و اندرزهای پدرانه .امکان نداشت در ساعت کلاسی دقایقی را به آموزش اخلاق نپردازد. آن قدر این رفتار پدرانه استاد بر همه ی ما تاثیر می گذاشت که درس جبر برای مان شیرینی و حلاوتی خاص پیدا می کرد. کلاس استاد همیشه کلاسی بود منضبط همراه با احترام متقابل استاد وشاگرد. هیچ کدام از ما در کلاس استاد کوچک ترین بی نظمی نداشتیم برخورد های پدرانه و همراه با دوستی ومهربانی ایشان ما را نیز متقاعد می نمود که باید با احترام بیشتری در کلاس حضور یابیم و هنوز هم که هنوز هست پس از گذشت سی و اندی سال از آن روزگار هرگاه استاد پور محمد را در خیابان یا اداره می بینم همان حس پدر و فرزندی مرا به تعظیم و تکریم ایشان وا می دارد . از پس همین رفتارهای حکیمانه بود که در طول ده ها سال دست پروردگان شاخصی که از میان شان می توان به ده ها دکتر و مهندس و وزیر مملکت از جمله دکتر ملک زاده و دکتر سلیمانی اشاره نمود تربیت و به جامعه ایرانی تحویل داده شده است .
شب گذشته به اتفاق تعدادی از دوستان و همکلاسی های قدیم با هماهنگی قبلی به دست بوسی ایشان رفتیم و ساعتی را در کنار این بزرگوار مرور خاطرات کردیم . هر چند استاد در آن لحظه خود میزبان میهمانانی از یزد بود اما با روی باز و گشاده چون همیشه پذیرای ما بود.در آن دقایق شیرین و به یاد ماندنی این جمع از دوستان به نمایندگی از تمامی دانش آموختگان دبیرستان بستانپور بر گونه ها و دستان پر مهر استاد بوسه زدند و روز پدر و روز معلم را به ایشان تبریک گفتند و همچنین یادی نمودند از تمامی اساتید آن سال های دور چه آنانی که زنده هستند و اگر توفیق دست دهد در هفته های بعد به دست بوسی شان خواهیم رفت و چه آنان که روی در نقاب خاک کشیده اند.