مجمع وبلاگ نویسان شهرستان کازرون

پاتوقی برای تبادل اندیشه و انتشار و مطالب وبلاگ نویسان شهرستان کازرون

مجمع وبلاگ نویسان شهرستان کازرون

پاتوقی برای تبادل اندیشه و انتشار و مطالب وبلاگ نویسان شهرستان کازرون

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۸ دی ۹۳، ۱۵:۰۰ - انجمن متخصصین کازرون
    ممنون
نویسندگان
پیوندها

شاهچراغ کیست؟

پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۳، ۰۲:۲۳ ب.ظ
 وبلاگ انجمنی نوشت:حضرت امام خامنه ای: "ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺟﻨﺎب اﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﯽ در ﻣﯿﺎن اﻣﺎﻣﺰادﮔﺎن ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪه ﺧﺎﻧﺪان ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺟﺰو ﺑﺮﺟﺴﺘﮕﺎن ﻣﺤﺴﻮب ﻣﯽ ﺷﻮد. درﺑﺎره او ﻧﻮﺷﺘﻪ اﻧﺪ ﮐﻪ: ﻣﺮدی ﺑﺨﺸﻨﺪه و ﮐﺮﯾﻢ و ﺑﺎ ورع و دارای ﺟﻼﻟﺖ ﻣﻘﺎم و ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺑﻮد و ﭘﺪرش - ﺣﻀﺮت ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم - اﯾﻦ ﺑﺰرﮔﻮار را ﺑﺮ ﻓﺮزﻧﺪان و ﺧﻮﯾﺸﺎوﻧﺪان دﯾﮕﺮ ﺧﻮد ﻣﻘﺪم ﻣﯽ داﺷﺖ و ﺑﻪ او ﻣﺤﺒﺖ وﯾﮋه ای داﺷﺖ. مرد بخشنده و کریم و با ورع و دارای جلالت مقام و منزلت بود."
حضرت امام خامنه ای: "ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺟﻨﺎب اﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﯽ در ﻣﯿﺎن اﻣﺎﻣﺰادﮔﺎن ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪه ﺧﺎﻧﺪان ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺟﺰو ﺑﺮﺟﺴﺘﮕﺎن ﻣﺤﺴﻮب ﻣﯽ ﺷﻮد. درﺑﺎره او ﻧﻮﺷﺘﻪ اﻧﺪ ﮐﻪ: ﻣﺮدی ﺑﺨﺸﻨﺪه و ﮐﺮﯾﻢ و ﺑﺎ ورع و دارای ﺟﻼﻟﺖ ﻣﻘﺎم و ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺑﻮد و ﭘﺪرش - ﺣﻀﺮت ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم - اﯾﻦ ﺑﺰرﮔﻮار را ﺑﺮ ﻓﺮزﻧﺪان و ﺧﻮﯾﺸﺎوﻧﺪان دﯾﮕﺮ ﺧﻮد ﻣﻘﺪم ﻣﯽ داﺷﺖ و ﺑﻪ او ﻣﺤﺒﺖ وﯾﮋه ای داﺷﺖ. مرد بخشنده و کریم و با ورع و دارای جلالت مقام و منزلت بود."
حجت‌الاسلام آرانی در گفت‌و‌گوی مشروح با فارس درباره شخصیت و سجایای اخلاقی شاهچراغ گفت: -در کتب مختلف متقن تاریخی مهمترین ویژگی‌های اخلاقی احمد بن موسی (ع) پارسایی، صالح بودن، عابد اما ثروتمند بودن است به دلیل همین ثروت هم هست که بسیار خیرات می‌کنند و بردگان بسیاری را خریده و آزاد می‌کنند.
بنابراین درباره دیگر ویژگی‌های شخصیتی احمد بن موسی (ع) از امام کاظم (ع) نقل شده که ایشان همیشه به او عنایت ویژه‌ای داشتند و بر برخی دیگر فرزندان مقدم می‌دانستند. شیخ مفید هم به نقل از امام کاظم می‌گوید که ایشان یک هزار بنده را در راه خدا آزاد کرد. همینطور وی کسی است که به همراه امام رضا (ع) در زمینه اجرای وصیت شریک بوده است.
-خب ایشان نظیر برخی دیگر بزرگان و شخصیت‌ها در دوران گذشته از طریق باغ و ملک و کشاورزی صاحب مال بودند و املاک زیادی داشتند اما نکته اینجاست که این مال را در راه خدا بخشش و بردگان را آزاد می‌کردند و مهمترین کمالاتش نیز همین فرزند ارشد بودن و هدایت مردم به سمت امام رضا (ع) است و این خود درس بزرگی در تاریخ محسوب می‌شود به عنوان فردی که مطیع امام رضا (ع) است.
-من در منابع از فرزند دار بودن ایشان چیزی نخواندم بنابراین این نیز نظیر برخی مسایل دیگر درباره زندگی ایشان نامشخص است.
 
پدر و مادر: احمد بن موسی(ع)، فرزند ارشد حضرت امام موسی کاظم(ع)، است.
مادر احمد بن موسی به ”ام احمد" شهرت داشت.
امام موسی بن جعفر(ع) نیز در وصایا و سخنانش از او با همین لقب یاد نموده است.
ام احمد سه فرزند پسر به نامهای احمد، محمد و حمزه داشت.
ام احمد از داناترین و باتقواترین زنان روزگار خویش شمرده میشد و امام کاظمعلیه السلام او را بسیار دوست میداشت. پس از سفر هارونالرشید به مدینه و مشاهده نفوذ معنوی امام کاظمعلیه السلام و ترس از فرو ریختن حکومت غاصبانه خویش، فرمان دستگیری امام را صادر کرد.
از آنجا که ام احمد در بین همسران آن حضرت نزد امام کاظمعلیه السلام احترام و موقعیت ویژهای داشت.
امام قبل از حرکت به سوی بغداد، ودیعههای امامت را ـ اشیاء موروثی از پیامبر ـ به او سپرد و رازهای امامت را فقط به او بیان کرد. آنگاه حضرت امام کاظمعرا در پی فرمان هارون، در سال 179ق به سوی بغداد بردند. ام احمد که مورد وثوق و اعتماد کامل امام بود، سالها رازهای حضرت را مخفی داشت؛ تا آنگاه که متوجه شهادت امام کاظم گردید.
امام کاظمعلیه السلام دو بار گرفتار زندان هارون شد که مرحله دوم مدت چهار سال به درازا کشید تا این که در سال 183ه.ق روز 25 رجب، توسط سندی بن شاهک در زندان پس از تحمل سختیهای فراوان به شهادت رسید. علی بن موسی اولین کسی بود که به شهادت پدر آگاهی یافت.
از دیگر فضایل ام احمد این بود که امام در مدت چهار سالی که در زندان بود، امام رضاعلیه السلام را مأمور کرد که شبها در خانه ام احمد بخوابد. (شیخ کلینی)
ام احمد که برگزیده و محرم راز امام هفتم بود    میگوید: آن حضرت روزی محرمانه به من فرمود: این امانت را نزد خود حفظ کن. کسی را از آن آگاه نساز تا مرگ من فرا رسد چون من درگذشتم، هر کس از فرزندان من نزد تو آمد و آن را مطالبه کرد، به او تحویل بده و بدان که من از دنیا رفتهام. اکنون به خدا نشانهای که آقایم فرموده بود ظاهر شد. امام رضاعلیه السلام آن امانتها را گرفته و همه را دستور به خودداری داد تا این که خبر درگذشت امام هفتم به مدینه رسید... روزها را شمردیم و حساب کردیم معلوم شد همان وقتی که امام رضاعلیه السلام برای خوابیدن نیامد آن حضرت به شهادت رسیده بود.
پس از شهادت امام هفتمعلیه السلاماولین کسی که با وی بیعت نمود، ام احمد بود. مردم مدینه نیز برای عرض تسلیت به خانه ”ام احمد"مراجعه میکردند و این همه دلایلی آشکار بر شخصیت والای این بانو است. (سایت پورتال نور)
 منزلت در نزد امام هفتم: اسماعیل بن موسی(ع) برادر احمد(ع) میگوید: وقتی پدرم با فرزندانش به مزرعه خود در حوالی مدینه میرفت بیست نفر از خدم و حشم پدرم با احمد بودند، هرگاه احمد برمیخواست آنها هم بپامیخاستند و هر وقت احمد مینشست آنها هم مینشستند، و پدرم پیوسته به او نظر عنایت و مرحمت داشت و از او غافل   نمیشد و همچنین در دید ما برادران محترم بود تا پیر شد(اعیان الشیعه جلد 3 صفحه 191؛رجال بحرالعلوم جلد 2 صفحه 115؛ منتخب التواریخ صفحه 468 ؛ارشاد مفید صفحه 303؛ شاگردان مکتب ائمه جلد 1 صفحه 145)
جزائری میگوید: احمد بن موسی کریم بود. امام کاظم(ع) او را دوست میداشت و او وارسته و پرهیزگار بود.(سایت نورپرتال)
احمدبن موسی یکی از پنج نفری است که امام کاظم(ع) او را در اجرای وصیتش با امام رضا(ع) شریک دانسته است. (سایت نور پورتال)
بنا به نقل شیخ مفید(ره) در کتاب ارشاد ( ارشاد شیخ مفید, صفحه 303 ؛ رجال سید بحرالعلوم جلد 2 صفحه 115)، احمد بن موسی(ع) مردی فاضل و با ورع و محدث و کریمالنفس و جلیلالقدر بوده و امام کاظم(ع)او را بر دیگر فرزندانش مقدم میداشت و بعد از حضرت رضا(ع) عزیزترین فرزندانش بود، و مزرعه خود را که به نام یسیریه ( یسیره هم نوشتهاند)معروف بود به وی بخشید.
در کتاب بدایعالانوار از لبالانساب نقل شده که جناب احمد بن موسی(ع) هزار قرآن به خط خود تحریر نموده و با پول آن غلام میخرید و بعد آنها را آزاد مینمود(منتخبالتواریخ صفحه 468؛ ناسخالتواریخ موسی بن جعفر(ع) جلد7 صفحه 150 رجال سید بحرالعلوم جلد 2 صفحه 114؛ اعیان الشیعه جلد 3 صفحه 191 ؛ بحارالانوار جلد 48 صفحه 307).
القاب: اما علت نامگذاری آن به سیدالسادات به جهت عبادت و جلالت و وثاقتش بوده است.
ایشان را ”امین ولایت"می‌خوانند. چرا که پس از شهادت پدر بزرگوارشان امام‌موسی‌کاظمعلیه‌السلام، علیرغم تمایل مردم او خود را در بیعت امام رضا قرار داد که داستانش در پی خواهد آمد.
از دیگر القاب آن حضرت شاهچراغ است که داستان آن نیز در پی خواهد آمد.
فرقه احمدیه: شهرستانی (متوفی 427ق) در ذیل مذهب اثنیعشریه مینویسد:”بدان گروهی از شیعیان به امامت احمد بن موسی بن جعفر قایل شدند و امامت برادرش علی بن موسی را قبول ننمودند و آن عده که به امامت علی بن موسی معتقد شدند، در امامت محمد بن علی امام جواد(ع)"بعد از وفات پدرش شک کردند و گفتند که او به خاطر کمی سن شایسته امامت نیست و به راه امامت آشنا نمیباشد."
گزارش نوبختی درباره امامت احمد بن موسی که قبل از شهرستانی و اشعری بوده، علت این کار را که پیروان امام رضا(ع) پس از آن حضرت دو دسته شدند، این گونه بیان میکند: سبب دو دستگی آن گروه که دستهای از ایشان به امامت احمد بن موسی گرویده و دسته دیگر از پیروی سرزده و درنگ کردند آن بود که چون ابوالحسن رضا(ع) درگذشت، پسرش محمد هفت ساله بود و گروهی او را خُردسال و کوچک شمرده، گفتند امام باید مرد بالغ و رسا باشد، و اگر خداوند خواهد مردم را به پیروی از کودک نابالغ امر کند، لازم آید که نابالغی را مکلف کرده باشد.
به هر صورت همانگونه که بیان گردید کتب ملل و النحل از فرقهای به نام ”احمدیه" نام بردهاند. اما در این مورد که خود احمد بن موسی خود را امام     میدانست یا نه، گزارشی در کتابهای تاریخی و کتابهای ملل و النحل ذکر نشده است.
جنبههای سیاسی مسئله امامت احمد بن موسی که احتمالاً از سوی شیعیان فعال و ماجراجوی ”زیدیه" که منکر تقیّه و مروّج قیام مسلحانه ضد حکومت عباسی بودند، دامن زده میشد، آنها چون قادر به درک مواضع حکیمانه امام رضا(ع)نبودند و مشی حضرت را که تقیهآمیز بود مورد پذیرش آنها نبود، لذا از امامت احمد بن موسی که طبق گزارش کشی در رجال خود آورده است که احمد در قیام معروف ابن طباطبا شرکت داشته است، حمایت نمودند و حرکت احمد بن موسی را بیارتباط و یا بدون دستور امام رضا میدانستند.
تقوی و پاکی و منزلت رفیع احمد بن موسی برای یاران امام کاظم(ع) آشکار بود، آنها عبادت احمد را دیده بودند و شاهد بودند که احمد بندگان زیادی را در راه خدا آزاد نموده بود، و از اموالش فقرا را بیبهره نمیگذاشت، از طرف دیگر علاقه امام هفتم(ع) به وی را دیده بودند به همین جهت فکر مینمودند که او بعد از پدر امام است.
بیعت با امام رضا: زمانی که خبرشهادت موسی بن جعفر(ع) در مدینه منتشر شد، مردم مدینه جلو خانه ام احمد گرد آمدند، احمد بن موسی(ع) از خانه بیرون آمد و با جمعیت بطرف مسجد رسول خدا(ص)حرکت کردند. چون احمد صاحب جلالت و عظمت خاصی بود و مخصوصاً در عبادت ساعی و در ترویج دین کوشا بود مردم تصور کردند که او امام و جانشین پدر خود است و با او بیعت کردند، پس از آنکه حاضرین با احمد بیعت نمودند وی بالای منبر رفت و سخنرانی بسیار جالبی ایراد کرد و فرمود: ای مردم، همانطوری که شما در بیعت من هستید من نیز در بیعت برادرم علی الرضا(ع)هستم، پس بدانید که او امام و خلیفه و حجت بعد از پدرم و اوست ولی خدا و حجتش از ناحیه خدا و رسولش، بر من و بر همه شما اطاعتش واجب است و هر چه ما را فرمان دهد باید پذیرا باشیم و اطاعت نمائیم.
حضار، سخنان احمد را پذیرفتند و احمد در جلو و جمعیت پشت سر او از مسجد خارج و روانه خانه امام هشتم(ع) شدند و در خانه امام رضا(ع) با حضرتش تجدید بیعت نمود و امام(ع) از احمد تقدیر کرد و برایش دعا فرمود، و احمد همواره در خدمت امام رضا(ع)بود تا آنکه مأمون حضرت را به خراسان طلبید و ولایتعهدی را بعهدهاش گذاشت(بحارالانوار جلد 48 صفحه 308).
شهادت: حضرت احمد بن موسی(ع) در مدینه در خدمت برادر بزرگوارش به سر می‌برد تا آن‌که مأمون خلیفه عباسی حضرت علی بن موسی(ع) را به خراسان طلبید و مقام ولایت‌عهدی را به آن جناب تفویض نمود؛ چون این خبر به مدینه رسید، سید میر احمد(ع) به اتفاق هفتصد نفر از برادر و برادرزادگان و دوستداران ولایت به سمت فارس حرکت کردند و چون به دو فرسنگی شیراز رسیدند، خبر شهادت حضرت رضا(ع) را در آن نواحی شنیدند. از طرف دیگر مأمون نیز از حرکت امام‌زادگان به قصد خراسان اطلاع یافته بود به تمام حکّام و عمّال خود از جمله قتلغ، حاکم شیراز، ‌دستور داده بود هر کجا از بنی فاطمه و اولاد پیغمبر را دیدند به قتل برسانند. چون قتلغ خبر ورود حضرت احمد بن موسی را به حوالی شیراز شنید، با لشکری انبوه از شهر خارج گردید و در مقابل آنان صف‌آرایی کرد. حضرت سید میر احمد چون اوضاع را چنین دید و بازگشتن به مدینه را ممکن ندید، به همراهان خود فرمود:‌ غرض این جماعت ریختن خون فرزندان علی بن ابی‌طالب است، ‌هر کس از شما مایل به بازگشت به مدینه باشد یا راه فراری بداند می‌تواند جان خود را از این مهلکه نجات دهد؛ امّا من چاره‌ای جز جهاد با این اشرار ندارم.
تمامی همراهان آن حضرت گفتند ما حاضریم در رکاب تو جهاد کنیم. در سه نوبت جنگ هر نوبت به فاصلة چند روز قتلغ شکست فاحشی می‌یافت؛ در مرتبة سوم در اثر پایداری حضرت سید میر احمد لشکر قتلغ شکست خورده تا پشت دروازه شیراز فرار کردند و از محل جنگ که قریة ”کشن"(اولین نبرد در نزدیکی خانه زنیان بود. کشن امروز جزو شیراز است) بود تا نزدیک برج و باروی شیراز که دو فرسنگ می‌شد لشکر اشرار متفرق و پراکنده شدند تا آن‌جا که داخل شهر شده دروازه‌ها را بسته و بر برج و باروی شهر برآمدند. در آن روز حضرت سید میر احمد به اردوگاه یاران خود بازگشت و زخم‌های کاری برداشته و مجروح گردیدند و قریب سیصد تن از یاران آن حضرت شهید شدند. روز دیگر آن حضرت و همراهان به پشت دروازة شیراز خیمه برپا ساختند. قتلغ با نیرنگ تمام سپاهیان خود را در درون شهر متفرق کرد و عدة کمی از سپاهیان خود را برای جنگ با آن‌ها فرستاد و به این طریق سید میر احمد و یارانش را داخل شهر کشاند. چون آن‌ها در شهر پراکنده شدند، سربازان هر کدام را که می‌یافتند به شهادت می‌رساندند. حضرت سید میر احمد که تنها مانده بود به وسط شهر شیراز روی آورد. چون به محلة دُزک رسید،‌ ظالمی از عقب ضربتی بر فرقش زد که تا ابرو شکافت و چند زخم کاری دیگر از عقب سر بر بدن او وارد ساختند تا حدی که ضعف بر وی مستولی گردید؛ امّا آن حضرت شجاعانه از خود دفاع می‌کرد تا از بازار سوق‌المفازان (در این زمان معروف به بازار ریسمان است) عبور فرموده به همین مکانی که اکنون تربت مقدس آن بزرگوار است رسیدند و بر اثر کثرت زخم و ضعف زیاد از پای درآمده و بر زمین افتاد و دشمنان به او رسیدند و او را به شهادت رساندند و جسد مطهرش بعضی نوشته‌اند همان موضع شهادتش بعدها با مراسم به خاک سپردند.(سایت دانشگاه شیراز)
بعضی دیگر باور دارند که احمد پیش از درگذشت امام رضا(ع) و مقارن با ولایتعهدی او همراه جماعتی قصد ایران کرده تا به برادرش ملحق شود. بر اساس این گزارش حرکت او به طرف فارس بود. این گزارش نیز به صورتهای گوناگون بیان شده است.
برخی عقیده دارند وی در اسفراین به شهادت رسید و در همان جا دفن شد و زیارتگاه او همان جا است. بر این اساس قبر احمد در اسفراین (در اسفراین خراسان نیز آرامگاهی به نام احمد بن موسی وجود دارد) و آرامگاه شیراز مربوط به احمد بن موسی نیست.(اعیان الشیعه، ج 3، ص 192؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 7، ص 11) برخی دیگر باور دارند که احمد بن موسی در شیراز در جنگ با عامل مأمون شهید شد و یا این که در شیراز مخفی شد و بعد وفات نمود و در همان جا دفن گردید.(ریحانة الادب، ج 4 - 3، ص 50 - 51) محسنامین بعد از گزارش آنانی که محل دفن احمد را اسفراین و یا مکان دیگر   میداند، مینویسد: ... این عقیده بعید و مخالف با عقیده مشهور است که محل شهادت و قبر او شیراز میباشد.(اعیان الشیعه، ج 3، ص 191 - 193.)
برخی از منابع مینویسند: احمد بن موسی به تنهایی با لشکر انبوهی به نبرد پرداخت. دشمن چون دید از عهده او بر نمی‌آید، ‌شکافی در جایگاه استراحت وی ایجاد کرد و از پشت بر سرش شمشیر زد؛ سپس خانه را خراب کرد، و بدن مبارک او در زیر تودههای خاک، در محلی که هم اکنون مرقد و بارگاه اوست،‌ پنهان شد.(تبیان)
سلطان الواعظین میگوید وقتی که مأمون امام رضا را به طوس آورد بین او و برادرهایش و سایر اقارب و نزدیکان جدایی افتاد، شوق زیارت امام رضا(ع) برادرانش را تحریک نمود که نامهای به امام رضا(ع) و مأمون بنویسند و از آنها کسب اجازه کنند تا برای دیدار امام رضا(ع) عازم طوس شوند، وقتی که نامه بدست مأمون رسید او از این کار استقبال نمود و اجازه داد، در پی اجازه مأمون احمد بن موسی(ع) و دیگر برادران مثل محمد عابد و سید علاءالدین حسین و جمع زیادی از برادر زادگان و سایر علویان از حجاز به سمت طوس حرکت نمودند، مسیر طوس غالباً در آن زمان از راه کویت، بصره، اهواز، بوشهر و شیراز بود، لذا در بین راه تعدادی زیادی از شیعیان به آنها در بین راه ملحق شدند و کاروان بزرگی را تشکیل دادند.
عمال مأمون حرکت این کاروان بزرگ را به مامون گزارش نمودند، که جمعیتی در حدود 15 هزار نفر از بستگان امام رضا(ع) و سایر علویان و شیعیان به سمت طوس در حرکتاند، مأمون از حرکت این جمعیت انبوه خوفناک شد و فوراً دستور صادر نمود که آنها را متوقف کنند و به هر کجا که رسیدهاند به آنها بگویند به طرف مدینه برگردند و به آنها اجازه داده نشود که به سمت طوس مرکز خلافت مأمون حرکت کنند، قتلع خان که عامل مأمون بود در شیراز مانع حرکت کاروان احمد بن موسی(ع)شد و بین آنها جنگ روی داد و احمد بن موسی(ع) و تعداد زیادی از یارانش در آنجا به شهادت رسیدند.
 طبق قول دیگری که بحر العلوم ذکر میکند او مخفی شد و به مرگ طبیعی وفات یافت.
برخی هم گفتهاند: هنگامی که آن بزرگوار به شیراز وارد شد، در منزل یکی از یاران صمیمی اهل بیت طهارت در محله‏ی سردزک، همین مکان فعلی بقعه و زیارتگاه آن حضرت، پنهان شد، و شب و روز را به عبادت میگذرانید، از طرف قتلغ فرمانروای فارس جاسوسان بسیاری برای پیدا کردن امامزادگان... گماشته بودند، بعد از یک سال جناب سید میر احمد را یافتند. خبر به حکومت دادند، مأمورین بسیاری برای دستگیری آن حضرت فرستادند، جناب سید میر احمد با آن گروه ستمگر به عنوان دفاع از خود جنگ کرد، و یک تنه با یک شهر مخالف می‏جنگید... سرانجام چون دیدند از عهده‏اش بر نمی‏آیند، خانه‏ای را که آن حضرت هر گاه از جنگ خسته می‏شد و به آن پناه می‏برد و استراحت می‏کرد. در حالی که بر فرق نازنینش شمشیری خورده بود طاق خانه را بر سر وی خراب کردند، بدن نازنینش زیر تودههای خاک پنهان شد.(ستارگان فروزان شرح حال عده‏ای از امامزادگانص 85 - 84.)
عده‏ای هم نوشته‏اند که: آن بزرگوار چون به شیراز آمد در گوشه‏ای منزوی و مشغول عبادت شد تا آنکه به جوار رحمت حق پیوست و بر مدفن آن حضرت کسی واقف نبود تا آنکه امیر مقربالدین که از وزرا و نزدیکان اتابک ابوبکر بود خواست در آنجا یعنی محل دفن احمد بن موسی، بنیاد عمارتی کند، قبری ظاهر شد و در آن جسدی با بدنی صحیح و بدون تغیر و تبدل و انگشتری در دست آن یافتند که بر آن”العزة احمد بن موسی" نقش بود. صورت حال را به حضرت اتابک ابوبکر معروض داشتند.(آثارعجم،میرزافرصتشیرازی،ص 445)
تاریخ شهادت: تاریخ وفات احمد بن موسی دقیقاً معلوم نیست، ولی برخی از مورخین تاریخ وفات را حدود سال 203 قمری که همزمان با شهادت امام هشتم(ع) است ذکر کرده‏اند.(دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 7، ص 9؛ ریحانة الادب، ج 4 - 3، ص 51)
سال شهادت وی بین سنوات 203 (همزمان با شهادت امام رضا) تا 218 هجری قمری (وفات مأمون) نوشته‌اند.(سایت دانشگاه شیراز)
کشف جسد و علت نامگزاری شاهچراغ: قبر مطهر آن بزرگوار تا مدتها مشخص نبود تا این که پیکر پاک و مطهر حضرت احمد بن موسی در شیراز بعد از 450 سال تر و تازه پدیدار گشت و به این وسیله محل قبرش شریفش مشخص گردید، چون در دوره سلاطین دیالمه که تا حدی طرفداران اهل بیت عصمت و طهارت(ع) از حالت تقیه بیرون آمده بودند صلحاء و عباد شیراز در مقام یافتن مرقد مطهر آن شاهزاده عظیم الشأن بر آمدند.
در زمانی که مشغول تجسس و تفحص مرقد منور آن شاهزاده بودند پیرزن صالحهای نزد عضدالدوله دیلمی سلطان فارس آمد و عرض کرد در حوالی منزل من تپهای است که در روی آن نیمههای شب چراغی روشن میشود که مانند مشعل پرنوری میدرخشد و همین که بمحل روشنائی میروم چیزی دیده    نمیشود شاه از رجال و درباریان خود و برخی از علماء و شیوخ شیراز در این باب تحقیقاتی بعمل آورد و چیزی دستگیرش نشد و گفتند که چون گوینده پیرزن فقیری است شاید در نظر گرفته که بدین وسیله استفاده بنماید.
شاه متقاعد نشد و فرمود که من از بیانات این زن بوی حقیقت میشنوم و تصمیم گرفت که خود شخصاً به این قضیه رسیدگی کند تا صحت و سقم مطلب را کشف نماید. لذا شبانگاه به منزل آن پیرزن رفته و در آنجا استراحت میکند.
عضدوالدوله مقارن نیمهشب بخواب رفت و آن زن صالحه مترصد روشن شدن چراغ گردید همین که بطریق شبهای گذشته نور چراغ ظاهر شد به بالین شاه دوید و سه مرتبه عرض کرد: شاه چراغ ـ شاه چراغ ـ شاه چراغ یعنی ای شاه چراغ روشن و هویدا شده است.
عضدوالدوله از خواب جسته و صدق اظهارات آن زن صالحه را مشاهده نمود و برخاست به محل چراغ دوید و با کمال تعجب دید که روشنائی بکلی محو گردید و با ترک آن نقطه باز چراغ روشن گردید، هفت مرتبه روشن شدن چراغ و رفتن شاه بدان نقطه تکرار شد، تا اینکه مقارن طلوع صبح صادق دیگر چراغی دیده نشد.
پادشاه محل را علامت گذارده و روز بعد دستور داد که تپه را بشکافند تا از آن سر مکتوم پرده برداشته شود و در نتیجه سرداب عظیمی گردید که جسدی بر روی تختی در داخل آن گذارده شده بود و هیچکس جرئت وارد شدن سرداب و بررسی امر را نداشت.
شاه تحقیق امر را از شیخ عفیفالدین که مردی زاهد و عابد و تارک دنیا بود را خواستار شد. زاهد نامبرده آن شب را در عالم رؤیا دیده بودکه به زیارت حضرت امامزاده احمد بن موسی(ع) موفق شده است و لذا حتم کرد که سرداب کشف شده مرقد مطهر آن امامزاده است لذا وضوء گرفت و لباسهای پاکیزه پوشید و وارد سرداب شد و از لوحی که در نزد جسد بود و انگشتر آن حضرت که بر روی آن حک شده بود: العزها...، احمد بن موسی معلوم گردید که مشاهدات او در خواب از رؤیاهای صادقه بوده است.
عضدوالدوله از این موفقیت فوقالعاده، مسرور گردید و امر نمود که آن روز را تعطیل عمومی نموده، و برای این موفقیت جشن عظیمی برپا نمود و تا سه روز نقارهخانه سلطنتی را نواختند و اولین بارگاه احمد بن موسی(ع) بدست این سلطان به راهنمائی شیخ   عفیفالدین برپا گردید و حرم این امامزاده به شاه چراغ مشهور گشت(نقل از کتاب قیام سادات علوی صفحه 192)
در جایی دیگر چنین میخوانیم: زمانی که عضدالدوله را خواب برد، در خواب دید که سیدی بزرگوار را زیارت کرد و به او فرمود : ای امیر از چه در خیالی، در این محل مدفن من است و من احمد بن موسی(ع) هستم و برای اطمینان کسی را در همین محل نزد ما بفرست تا انگشتری به جهت تو بفرستم، عضدالدوله صبح هنگام این موضوع را با علما در میان گذاشت و از آن‌ها کسب تکلیف کرد. همه از نبش قبر سرباز زدند و آن را فعل حرام دانستند. عضدالدوله نزد پیر بزرگواری که در کوه قبله شیراز کنج عزلت گزیده بود به نام ”عفیف‌الدین"‌ رفت و این واقعه را برای او بیان کرد. او در پاسخ گفت : این خواب از رؤیای صادقه است و خود من هم همین خواب را شب گذشته دیده‌ام و دستور نبش قبر را دادند. روز دیگر خاک‌برداری را شروع کردند تا به لوح مزاری که از سنگ یشم بود رسیدند که بر روی آن نوشته شده بود : ”‌السیّد امیر احمد بن موسی الکاظم"؛ چون سنگ قبر را برداشتند، سردابی عمیق و چاه مانند نمودار گردید. عضدالدوله پیر بزرگوار، عفیف‌الدین را فرا خواند آن پیر غسل کرده و وارد سرداب گردید؛ همین‌که چند قدمی برداشت، چنان نوری عظیم گردید که سراسر سرداب را نورانی کرد بعد تختی را در میان سرداب مشاهده کرد و آن حضرت بالای تخت به پشت خوابیده و بر روی مبارکش پارچه‌ای سفید کشیده شده بود و آن انگشتر را در دست مبارکش مشاهده کرد. چون نقش انگشتر را خواند نوشته شده بود ”میر احمد بن موسی الکاظم" و آن حضرت را در همان مکان به خاک می‌سپارند. اولین بنای روضه مطهّره حضرت احمد بن موسی الکاظم(ع) نصیب عضدالدوله دیلمی شد. (دانشگاه شیراز)
اما در چند کتب دیگر(شدالازار صفحه 289؛ بحارالانوار جلد 48 صفحه 309 ؛ریحانه الادب جلد 3 صفحه 168 ؛شبهای پیشاور صفحه 120 و شیراز شهر جاویدان صفحه 577)پیدا شدن قبر شریف را به دست مقربالدین مسعود بن بدر متوفای 665 هـ .ق در حالی که پیکر غرقه به خون شاهچراغ در محل فعلی بود را نسبت دادهاند که باید گفت، شاید داستان فوق بعد از ویرانی حمله سپاه مغول باشد چرا که در این حمله قتل و غارت و ویرانی به اوج خود رسیده بود .
چون آن حضرت را بشناختند بر آن گنبدی بنا کردند، اندکی بعد اتابک ابوبکر گنبد بلندتری برای بقعه‏ی شریف ساخت... بعد از آن ملکه‏ی معظمه و خاتون آگاه طیبهی عابده و متهجده تاشی خاتون بر آن بقعه گنبدی مرتفعتر از گنبدهای دیگر ساخت و در جنب آن مدرسه‏ی عالیه‏ای بنا کرد و مرقد خود را همسایه‏ی آن بقعه‏ی شریف بساخت و در سال هفت صد و پنجاه هجری وفات کرد و در آن مرقد بنا شده به دست خود مدفون گردید.(شدالازارفیحظالاوزارعنزوارالمزار،ص 10)
درباره پیدایش مقبره احمد بن موسی(ع)ذکر چند نکته ضروری به نظر میرسد:
1-تا اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم از مدفن احمد بن موسی در شیراز هیچگونه خبر و اثری نبوده است.
2-آن گونه که در ملحقات انوار النعمانیه آمده که از لباب الانساب بیهقی گزارشی نموده و سید محسن امین از لب الانساب نیشابوری گزارش نمود. آشکار شدن مدفن احمد بن موسی در شیراز از اوایل قرن پنجم میباشد در صورتی که این گزارش درست باشد زیرا که تألیف جلد اول لباب الانساب در سال 558ق خاتمه یافته و این گزارش در جلد اول مخطوط این کتاب در صفحه 169 دیده شده است.
3-در صورتی که گزارش اعیان الشیعه و ملحقات انوار النعمانیه پذیرفته نشود آشکار شدن مدفن احمد بن موسی در شیراز به قرن هفتم و هشتم بر میگردد، زیرا منابعی که از پیدایش مدفن احمد بن موسی گزارش میکنند مانند شد الازار، سفرنامه ابن بطوطه و نزهة القلوب همگی در قرن هشتم تألیف شدهاند.
4-پیدایش مدفن احمد بن موسی در قرن چهارم در زمان عضدالدوله هیچ گونه اعتبار تاریخی ندارد و اغلب منابع آن را از ریاض الانساب ملک الکتاب شیراز گرفتهاند و این کتاب گزارش را از بحر الانساب تیموری گرفته که هر دوی این کتاب ارزش علمی ندارند و از کتابهای غیرمعتبر به شمار میروند.
5-چگونگی پیدا شدن مدفن احمد بن در منابع قرن هشتم آمده که احمد را از روی خطوط که بر روی انگشتر وی نوشته شده بود احمد بن موسی العزها... شناختند و دیگر هیچ مدرکی غیر از آن ذکر نمیکنند.(نور پورتال)
درباره پیدایش مزار احمد بن موسی در شیراز دو داستان نقل شده که یکی مربوط می شود به قرن چهارم زمان عضد الدوله دیلمی372-338 و دیگری به قرن هفتم زمان امیر مقرب الدین مسعود بن بدر 623-628 وزیر اتابک ابوبکر زنگی باز میگردد.
فاصله داستان اول در قرن چهارم با داستان دوم حدود سیصد سال میباشد و در منابع معتبر قدیمی مثل شدالازار جنید شیرازی ذکر نشده و حتی در منابع معتبر متأخر نیز این داستان دیده نمیشود و آن را علیاکبر تشید در کتاب قیام سادات علوی، محمدحسین رستگار در کتاب جلوگاه نور و مجد الاشرف در کتاب آثار الاحمدیه ذکر نمودهاند و اصل داستان را از ریاض الانساب گرفتهاند که غیر از ریاض الانساب در هیچ منبع معتبر نیامده است.
اما داستان دوم که پیدایش مزار احمد بن موسی را در زمان امیر مقربالدین بیان میکند در منابع معتبر هم عصر خودش مثل شدالازار جنید شیرازی ذکر شده و همین طور در منابع متأخر مثل تحفة العالم فی شرح خطبه المعالم و بحار ذکر شده و افرادی مانندی زرکوب شیرازی در شیرازنامه و دیگران این داستان را که مزار احمد در زمان امیر مقربالدین مسعود پیدا شده، ذکرکردهاند.
تاریخچه آرامگاه: تاریخچة گنبد و بقعة مبارکه بعد از عضدالدوله از سایت دانشگاه شیراز:
1- از مدارک موجود فهمیده می‌شود که در زمان اتابکان فارس و به دستور امیر مقرّب الدین مسعود بن بدرالدین وزیر اتابک به سال 623 اولین بقعه ساخته شده است.
2- در دورة آل مظفر 745 ه.ق مادر شاه ابواسحاق به نام ”ملکه تاشی خاتون" گنبد را تعمیر اساسی نموده و این گنبد بسیار عالی و زیبا از شاهکارهای هنری و معماری است.
3- در سال 1239 ه.ق بر اثر زلزلة شدیدی که در شیراز رخ داد، اکثر بناهای مهم از جمله بقعة حضرت شاه‌چراغ فرو می‌ریزد. در همین زمان مرحوم حسینعلی میرزا قاجار فرمانروای فارس بارگاه آن حضرت را تجدید عمارت کرده و خرابی‌های آستانه را تعمیر و گنبدی با اسلوبی دیگر بنا می‌نهد.
4- در زمان فتحعلی شاه قاجار در داخل ساقه، سورة مبارکة ”فتح" با آیینه نوشته شد که ابتدای سوره از سمت قبله شروع و نام فتحعلی‌ شاه در پایین حضرت در ساقة داخلی واقع شده بود. این تعمیر در سال 1246 به پایان رسید.
5- در زلزلة سال 1269 باز گنبد شکاف برداشته و مرحوم محمد ناصرخان ظهیرالدوله،‌ گنبد را تعمیرات کافی می‌نماید.
6- در اثر مرور زمان شکاف‌های چندی در گنبد پیدا می‌شود که در حدود سال 1306 ه.ش  سفر اوّل ریاست فرهنگ، ‌آقای ابوالقاسم فیوضات به شیراز به وسیلة یک مهندس آلمانی توسط میله‌های آهن مخصوص گنبد، شکسته‌بندی و مهار می‌گردد.
7- در سال 1377 به پیشنهاد کمیسیون خیریه تعمیرات جناب آقای میرزا محمدحسین شریفی، متولی آستانه مبارکه خطر ریزش گنبد را اعلام کرد. دعوتی از آقایان مجتهدین و روحانیون و مردم خیّر شیراز انجام می‌دهد و تصمیمات لازم در این مورد گرفته می‌شود.
قصبه‏ی میمند را که 18 فرسخی شیراز است وقف بر آن بقعه‏ی مبارکه نمود که تاکنون باقی است و گلاب آن شهرت جهانی دارد (ستارگان فروزان، ص 87)همچنین این ملکه‏ی عابده‏ی خیره ”تاشی خاتون" سه جزء قرآن را که هر جزء جداگانه آن توسط ثلثنویس و خطاط عالی مقام آن زمان یحیی الصوفی الجمالی در 745 و 746 هجری نوشته شد، و از نفیس‏ترین قرآن‏های موجود وقف شده بر این بقعه می‏باشد.
این قرآن‏ها اکنون در موزه‏ی استان فارس نگاهداری می‏شود و در پشت جزء اول آن نوشته شده: ”اما بعد حمد ا... و الصلوة علی نبیه و آله، فقد وقفت هذا الجزو من کلام المبین علی المشهد المعظم الامام الاعظم مظهر کلمة ا... ثمرة شجرة النبوة احمد بن موسی الرضا سلام ا... علیه الخاتون المعظمه سلطان الخواتین عصمة الدنیا و الدین تاشی خاتون دامت عصمتها و وقفا صحیحا تقبل ا... منها"و بر پشت صفحه‏ی آخر همین جزء اول نوشته شده است: ”کنیه اضعف عبادا... تعالی و احوجهم الی عفوه فی ایام سلطنة السلطان الاعظم مولی ملوک السلاطین العجم جمال الحق و الدنیا و الدین الشیخ ابواسحق خلد ا... ملکه الی یوم البعث و النشور پیر یحیی الصوفی الجمالی فی ستة ست و اربعین و سبع مائه حامدا و مصلیا و مسلما تسلیما بدار الملک شیراز حرسه ا..."، پیر یحیی الصوفی الجمالی در پایان جزء آخر چنین رقم کرده است: ”کتبه الفقیر فی ایام الدولة سلطان الاعظم مالک الرقاب ملوک عالم جمال الملة و الدین الشیخ ابی‏اسحاق خلد ا... ملکه، العبد یحیی الجمال الصوفی غفر ا... ذنوبه فی سنة ست و اربعین و سبع مائة بدار الملک شیراز 746 ه (شیراز، علی سامی، ص 336)
گویند: نادرشاه قبل از فتح شیراز و شکست دادن افغان‏ها نذر کرده بود که در صورت موفقیت، تعمیراتی در شاه چراغ انجام دهد. پس از دفع شر افغان‏ها و شکست فاحشی که در حوالی زرقان شیراز بر آنها وارد شد، نادر یک هزار و پانصد تومان پول رایج آن زمان را برای تعمیر بقعه و مقدار 720 مثقال زرناب برای ساختن قندیلی در بالای سر امامزاده هدیه کرد، که این قندیل تا سال 1139 ق در بقعه باقی بود، ولی در آن سال زلزلهی شدیدی در شیراز رخ داد قسمتی از بقعه ویران گردید، قندیل یاد شده فروخته و صرف تعمیرات ضروری بقعه گردید، تا اینکه نادر برای بار دوم در سال 1146 ق به شیراز آمد و پس از زیارت بقعهی متبرک احمد بن موسی(علیه‏السلام) و صرف نهار در شاهچراغ که از طرف مرحوم میرزا محمد حسین شریفی متولی آستانه ترتیب داده شده بود، مبلغ دویست تومان پول رایج روز جهت تعمیرات بقعه حواله کرد. (شیراز، علی سامی، ص 337)  
مشخصات حرم: بنای حرم، مشتمل بر ایوانی در جلو و حرمی گسترده در پشت ایوان است که در4 جانب حرم، 4 شاهنشین قرار گرفته و مسجدی نیز در پشت حرم ساخته شده است. ضریح آن در شاه نشین زیر گنبد قرار دارد و از نقره ساخته شده است.
حیاط شاهچراغ دارای 2 در اصلی ورودی است که در سمت جنوب و شمال حرم از زیر 2 سر در بزرگ کاشیکاری شده گذشته و وارد حیاط وسیع حرم می‌‌شویم.
در میان حیاط، حوض بزرگ فواره داری ساخته شده و در اطراف حوض درختکاری شده است.
حرم شاهچراغ در سمت غرب حیاط و حرم سید میر محمد- برادر شاهچراغ - در سمت شمال شرقی حیاط قرار دارد.
غیر از 2 در اصلی، 2 در فرعی دیگر نیز وجود دارد که یکی به بازار حاجی و دیگر به مسجد جامع عتیق باز می‌شود.
در دور تا دور حیاط، اتاق‌هایی 2 طبقه ساخته شده که در پیشانی و جرزهای جلو آنها کاشیکاری شده است.
ستون‌های آهنی ایوان حرم به وسیله چوب‌های نفیس پوشش داده شده و در سقف مسطح آن نیز چوب منبتکاری شده به کار رفته است.
گنبد نیلوفری شاه چراغ به سبک بسیار زیبایی کاشی کاری شده و از دور پیداست. این آرامگاه در نزد شیرازی ها دارای شکوه و قداست خاصی است و به همین مناسبت همیشه زیارتگاه مومنین و مومنان بوده است. درون حرم را با به کار بردن آینه های ریز رنگین، به سبکی هنرمندانه، آینه کاری کرده و انواع خط های زیبای فارسی و عربی، تزیین کننده نمای اطراف آینه ها و کاشی ها است. بنای حرم، مشتمل بر ایوانی در جلو و حرمی گسترده در پشت ایوان است که در چهار جانب حرم، چهار شاه نشین قرار گرفته و مسجدی نیز در پشت حرم (سمت غرب) ساخته شده است. ضریح مطهر در شاه نشین زیر گنبد قرار دارد و از نقره ساخته شده است.
حیاط شاه چراغ دارای دو در اصلی ورودی است که در سمت جنوب و شمال حرم از زیر دو سر در بزرگ کاشی کاری شده گذشته و وارد حیاط وسیع حرم می شویم. در میان حیاط، حوض بزرگ فواره داری ساخته شده و در اطراف حوض درختکاری شده است. حرم مطهر شاهچراغ در سمت غرب حیاط و حرم سید میر محمد (ع) – برادر شاه چراغ- در سمت شمال شرقی حیاط قرار دارد. غیر از دو در اصلی، دو در فرعی دیگر نیز وجود دارد که یکی به بازار حاجی و دیگری به مسجد جامع عتیق می رود درگاه مانندی نیز از ضلع شمالی حیاط وارد بازار شاه چراغ می شود.
در دور تا دور حیاط، اتاق هایی دو طبقه ساخته شده که در پیشانی و جرزهای جلو آنها کاشی کاری شده است. ستون های آهنی ایوان حرم به وسیله چوب های نفیس پوشش داده شده و در سقف مسطح آن نیز چوب منبت کاری شده به کار رفته است. امکانات وسیعی مثل پاسگاه انتظامی، دفتر پست و مخابرات، کتابخانه و موزه در این حیاط وسیع برای رفاه مردم ایجاد شده است.
 
10.محل حرم: آرامگاه حضرت سید میر احمد برادر حضرت امام رضا (علیه‏السلام) امام هشتم شیعیان، در شیراز، در کنار فلکه‏ای واقع در خیابان احمدی و در محله‏ای که به محله‏ی سردزک معروف، واقع شده است. ((شیراز، علی سامی، ص 332.)) محله‏ی سردزک در دوره‏ی قاجاریه به گفته‏ی مؤلف فارسنامه، از محلات مهم شهر شیراز بوده... و از زمانی که حصار شهر را کوچک کردند، محله‏ی دشتک و محله‏ی سردزک را ادغام و به همان نام سردزک خواندند. این محله اکنون به محله‏ی بازار مرغ و محله‏ی سر باغ و محله سنگ سیاه و حصار جنوبی شهر و محله‏ی لب آب پیوسته است، مؤلف تأکید دارد که محل امامزاده احمد بن موسی (علیه‏السلام) در محله‏ی بازار مرغ شیراز قرار دارد. (فارسنامه‏ی ناصری، گفتار دوم، ص 154 - 80) معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازی گوید محله‏ای که هم اکنون احمد بن موسی در آن مدفون است، در اواخر قرن هشتم هجری به محله‏ی باغ قتلغ مشهور بوده است. (شد الازار فی خط الأوزار عن زوار المزار، ص 260) اقوالی هم وجود دارد که مدفن آن جناب را در اسفراین خراسان دانسته‏اند. (جامع الانساب، ج 1، ص 78)
بنای کنونی بقعه مشتمل بر ایوان اصلی در مشرق و حرم وسیع و شاه نشین‏هایی از چهار جانب و مسجدی در جانب غربی حرم و اطاق‏ها و مقبره‏های متعدد متصل به بقعه است (اقلیم پارس، سید محمدتقی مصطفوی، ص 64) درون بنای بقعه با قطعات آینه‏های ریز و رنگین در قرون گذشته به وسیله‏ی استادان متبحر آیینه‏کاری شده که این آیینه‏کاری ظریف و زیبا خود یکی از شاهکارهای هنری قرن گذشته‏ی هنرمندان شیراز است. (شیراز، علی سامی، ص 341)
مرحوم فرهنگ نیز در تاریخ آیینه‏کاری بقعه اشعاری سروده که بر فراز طاقچه‏های حرم و دور تا دور آن دیده می‏شود ؛ (آثار عجم، میرزا فرصت شیرازی، ص 446) و در همین مقاله به آنها اشاره شد.
بقعه‏ی احمد بن موسی دارای دو در می‏باشد در نقره‏پوش ورودی از سمت ایوان اصلی که به در ظل السلطان معروف بود همان طور که قبلا اشاره شد توسط سلطان مسعود میرزا به بقعه اهدا شده بود. (شیراز، علی سامی، ص 341) بر این در اشعاری که مشتمل بر ماده تاریخ اهدای در بقعه توسط مرحوم و قاربن وصال سروده شده بود، نقر گردیده است (آثار عجم، میرزا فرصت شیرازی، ص 446) که قبلا به آن اشاره شد. این در بعدها در زمستان 1345 ش، به در نقره‏پوش و طلاکاری و میناکاری شده‏ی فعلی که کار هنرمندان اصفهان می‏باشد، تبدیل گردید، و در نقره‏پوش ظل السلطانی به موزه‏ی آستانه منتقل و در آنجا به وضع مطلوبی نگاهداری می‏شود. (شیراز، علی سامی، ص 341)
در دیگر بقعه را مرحوم حاجی نصیر الملک میرزا حسنعلی خان به بقعه اهدا کرد که شوریده شاعر شیرازی ابیاتی چند در ماده تاریخ نصب آن سروده که بر استوانه‏های اطراف در کنده‏کاری شده است و شعر زیر مضمون ماده تاریخ آن است:
سرود منطق شوریده بهر تاریخش
گشاده بین در ایوان شه ز سیم و زر (اقلیم پارس، سید محمدتقی مصطفوی، ص 64.).
همچنین دو مناره‏ی کوتاه در دو انتهای ایوان زینت‏بخش بقعه‏ی امامزاده می‏باشد. (اقلیم پارس، سید محمدتقی مصطفوی، ص 64.)دیوارهای خارجی بقعه نیز با کاشی‏های جلادار قرن نوزدهم میلادی / سیزدهم هجری، پوشیده شده است.( معماری اسلامی ایران، «در دوره‏ی ایلخانان» ص 115).
میرزا فرصت شیرازی می‏نویسد: در سمت جنوبی صحن امامزاده، مقابل در بزرگ یک ساعت بسیار ممتاز که زنگ آن فزون‏تر از چهل من است بر فراز عمارتی برپاست که آن را شاهزاده‏ی سابق الذکر سلطان مسعود میرزا وقف کرده و بدان مکان نصب شده، در زیر صفحه‏ی ساعت چند شعر، مرحوم وقار به تاریخ بنای آن ساعت سروده که بر سنگی نقر شده و زیر ساعت نصب گردیده است. بدین مضمون:
زد به تاریخ بنای او رقم کلک وقار
ساعتی عمر ملک بادا یکی سال دراز (آثار عجم، میرزا فرصت شیرازی، ص 446).
تولیت این امامزاده‏ی والاتبار در دوره‏ی قاجار به عهده‏ی عارف کامل و مرشد فاضل فخر السالکین جناب میرزا جلال‏الدین محمد حسینی ملقب به مجدالاشراف بود و اداره و تنظیم کارهای بقعه‏ی شریفه به کف با کفایت برادر کهتر والا گهرش جناب میرزا محمدرضا نایب التولیه‏ی... آستانه بوده است... و خدام آستانه‏ی متبرکه جماعتی از معمرین بودند که داعی حق را لبیک گفته و رخ در این خاکدان نهفتند رحمهم الله. اکنون بازماندگان ایشان به خدمت خود مشغولند، خصوصا جناب میرزا هدایت بن میرزا احمد که به حسن کفایت میمند (فارس) را نیابت دارد و اخذ مالیات می‏نماید و تا وجه آن صرف مرمت و مخارج آستانه‏ی آن حضرت (علیه‏السلام) شود. (آثار عجم، میرزا فرصت شیرازی، ص 448)
تولیت آستانه‏ی شاه چراغ در رژیم گذشته
با تأیید و موافقت اداره‏ی کل اوقاف زیر نظر هیأت امنا برنامه‏ی وسیعی از لحاظ تهیه‏ی کتابخانه و موزه و مرمرکاری، سنگ فرش کف حرم و ایوان، تعویض ضریح و در نقره‏پوش ورودی، معرق کاری ایوان، تعمیر مسجد زنانه و ساختمان گلدسته‏ها و سر در ورودی، احداث یک سالن بزرگ جهت برگزاری مراسم سوگواری و جشن‏ها و مجالس وعظ و خطابه و همچنین توسعه‏ی صحن تا مسجد جامع عتیق و یکی شدن دو صحن مطهر شاه چراغ و سید میر محمد، خرید خانه‏های حریم صحن و غیره طرح شده که بعضی از آنها تاکنون جامه عمل پوشیده و بقیه در دست اقدام است. (شیراز، علی سامی، ص 341)
 
 
نقل قول و خاطرات:
پسر بچه ده ساله که محمد نیمزاری اهل و ساکن جیرفت بود ، دچار تب شدید شده و همزمان با آن خالهای قرمز و سیاهی در بدنش مشاهده می شود. با توجه به ناراحتی شدید نامبرده اطباء و درمانگاههای موجود در جیرفت و کرمان از معالجه اش ناامید شده و اعلام می نمایند که وی مبتلا به سرطان خون می باشد. ناگزیر پدر پسر بچه او را جهت معالجه به شیراز می آورد و در بیمارستان شهید فقیهی شیراز بستری می کند و سپس بیمار را به بیمارستان علی اصغر شیراز منتقل نموده و چهل روز از بستری شدن وی در بیمارستان مزبور می گذرد، بدون اینکه نتیجه ای گرفته شود. بالاخره در شب جمعه پدر و مادر کودک بیمار از همه جا مایوس شده و تصمیم می گیرند جهت بهبود او به حضرت احمد بن موسی(ع) متوسل شوند. با همین هدف فرزند خود را به حرم مطهر شاهچراغ(ع) منتقل کرده و پس از چند دقیقه در کمال تعجب در حضور خدام و زوار حرم، پسر بچه ای از جای خود بلند شده و با صدای بلند می گوید که من خوب شدم و به آغوش مادرش پناه می برد. 
آبان ماه 1376 
پوران رودبارانی که پس از شفا یافتن نام معصومه را بر می گزیند در سن سه سالگی از ناحیه پا و کمر فلج می شود. چندین بار تحت عمل جراحی قرار می گیرد و یک بار هم پلاتین در استخوان او قرار می دهند که متاسفانه عفونت کرده و موجب ناراحتی بیشتر می شود. بررسی پرونده های طولانی پزشکی این بیمار شفا یافته همگی نشان از عجز و ناتوانی دست بشر در شفای بیماری او دارد. این دختر خانم به همراه بستگان و خانواده اش در ایام نوروز برای زیارت حضرت شاهچراغ(ع) به شیراز سفر می کند و در ساعت یک بامداد روز 8/1/73 در سن 23 سالگی با توسل به حضرت احمد بن موسی(ع) در حرم این بزرگوار شفای کامل می یابد. 
فروردین ماه 1373 
زهرا نوردی ساکن آران کاشان می گوید مشغول مرتب کردن منزل و نظافت خانه بودم که کمد بزرگ کنار دیوار بر روی من افتاد. مدتی از شدت درد بیهوش شدم. وقتی به خود آمدم، اطرافیان کمد را برداشته بودند. شدت درد بحدی بود که راه رفتن برایم مقدور نبود. با همان حال مرا به دکتر بردند. بعد از معاینه گفتند بین مهره های ستون فقرات فاصله افتاده است. هر روز صبح حالت تهوع زیاد داشتم. نمی توانستم بنشینم. بارها به دکترهای زیادی مراجعه کردم، عکسبرداری و آزمایش های متعدد انجام دادم به جایی نرسیدم.
روز بروز بدتر و ناراحت تر بودم. دمادم به اهل بیت عصمت و طهارت متوسل بودم. با شوهرم صحبت کردم، تصمیم گرفتیم به پابوس حضرت شاهچراغ(س) بیائیم. در راه مرتب نذر و نیاز می کردم. نذر کردم اگر خوب شدم، انگشتری طلای خود را به حضرت هدیه دهم. عصر به زیارت شاهچراغ(س) آمدیم. شدیدا به آقا متوسل شدم و گریه کردم. گفتم: آقا می دانی من رنجهای زیادی کشیدم. درد بسیار تحمل کردم. خیلی خرج دوا و دکتر کردم. دیگر طاقت درد کشیدن ندارم. کاسه صبرم لبریز شده، آقا نجاتم بده، مرا دست خالی به آران برنگردان.
شب شده بود، در حالیکه اشک از چشمانم جاری بود، لحظه ای در کنار ضریح مطهرش به خواب رفتم. در خواب دو نفر سید که یکی شال سبز بر گردن و عبای مشکی بر تن داشت با قدی بلند و رشید و دومی با لباس سفید دیدم. آن سید بزرگوار دست برگرفت و گفت:« بیا ببین من طلا دارم. انگشترت برای خودت». بعد به تختی که در کنار حرم بود اشاره کرد، روی آن بخوابم و پارچه سبزی که بر گردن داشت بر روی من انداخت که همزمان بیدار شدم و متوجه شدم که هیچگونه دردی ندارم و بطور کامل شفا پیدا نموده و اللحمد الله خوب شده ام.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۰۴
وبلاگ نویس کازرونی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی